محل تبلیغات شما
اینکه میگه دنیا به آخر رسیده تو اینهفته ای که گذشت مصداق واقعی داشت برام. اونی که نفسم به نفسش بنده ، تو صبح عید غدیر نفسش تنگ شد و من هزاران بار مردم.

اینکه میگه طرف هیچ حسی نداره و هیچی حالیش نیست یه واقعیتی که با گوشت و پوست و استخون لمسش کردم و حتی شدیدترین دردا هم حس نمیکردم.

اینکه میگن شب و روز تفاوتی نداره و خواب تو چشم طرف نمیره ، یک هفته مث یه شوک توسرم میچرخید و درمونده م کرده بود.

همیشه وقتی کسایی رو میدیدم که گیج میزنن خنده م میگرفت که مگه میشه آدم گیج بزنه و دارن فیلم بازی میکنن یا حداقل هیچوقت فکر نمیکردم روزی برسه که قدرت فکر کردنم رو از دست بدم و گیج بزنم.

هرلحظه ش که مامان تو سی سی یو بود نفسم تنگ بود و مغزم هنگ. فقط همینو میدونم که اشک میریختم و چنگ میزدم به زمین و اسمون و هرچی مقدسات .

خدا بازم صدامو شنید. هرچی شکرش کنم کمه. همه اماما رو واسطه کردم.

دیشب که دکتر خیالمون رو راحت کرد چیز شدیدی نیست و نیاز به آنژیو گرافی نداره حس کردم متولد شدم. شب تاریک مثل روز درخشان شده بود برام. از شدت خوشحالی اشک میریختمو خداروشکر میکردم.

خدا همه مریض ها رو شفا بده

خدایا نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم . کاش آدم بودی تا به پاهات میافتادم.

فرشته خوبی ها و مهربونی پر کشید...

همکلاسی دوره زبان خواستگار میشود...

عاشقانه هاي افلاطوني

رو ,تو ,گیج ,نداره ,اینکه ,هفته ,یک هفته ,نداره و ,اینکه میگه ,و هرچی ,هرچی مقدسات

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها